جیگر مادر و بابا

حسرت دیدار نگار...

عزیزدلم، کوثر جونم دو روز دیگه آقاجون راهی دیار عاشقان میشن و حسرتش برای ما میمونه. حسرت هم داره. هر وقت هر کی می خوا د بره درگیر هستم! هروقت هم که می خوام برم، گیر هستم. این سفر سفریه که در اون اوج لذت هس. امروز تمام آرزوها ی دلم را روانه حرم حبیب کردم. باشد اویی که از آشکار و نهان ما با خبر است خود همه را برآورده سازد. دیگر این چشم ها برا خودم نیست. دیگر اشک را نمی توان کنترل کرد. دیگر دل آرام نمی گیرد. دیگر طاقت دوری نگار را ندارم. می خواهم با تمام وجود او را به آغوش بکشم، هرچند نیک می دانم لیاقتش را ندارم. امروز دلم را روانه کردم، هرچند جسم ناتوانم هنوز در این تبعیدگاه باقی مانده...
26 مهر 1390

میو خوده...

    قربونه یکی یه دونه خودم  که یاد گرفته بودی بری سر کشو و هی قرص نعنایی بخوری البته اجازه هم می گرفتیا ولی آخرش باید می خوردی منم قرص نعنایی رو بردم قایم کردم و بهت گفتم گربه برده حالا تا کشو باز میشه میگی میو خوده! گل رو دوست دارم چون لطافت تو رو داره دریا رو دوست دارم چون وسعت نگاه چشمای تو رو داره ماه رو دوست دارم چون زیبایی تو رو داره ...
14 مهر 1390